به نام آن خدایی که ابری را می گریاند تا گلی را بخنداند به حرمت آن شاخه گل سرخ که لای دفتر ترانه
هایم خشک شد ! به حرمت قدم هایی که با هم در آن کوچه ی همیشگی زدیم ! به حرمت بوسه هایمان ! نه تو حتی به التماس هایم هم اعتنا نکردی ! قصه به پایان رسید و من همچنان در خیال چشمان توام ! قصه به پایان رسید و من هنوز بی تو از تمام رویا ها دلگیرم !
رفتی و مرا با دلتنگی هایم تنها گذاشتی ! رفتی در فصلی که تنها امیدم خدا بود و ترانه !
و تو که دستهایت سایه بانی بود بر بی کسی های من...تو که ایمان داشتم از تبار آسمانی و دلتنگی هایم را در می یابی ...تو که ایمان داشتم ساده ای و سادگی ام را باور داری ...افسوس ... افسوس رفتی ...ساده مثل دلتنگی های من ... و حتی ساده مثل سادگی هایم ... من ماندم و یک عمر خاطره و حتی باور نکردم این بریدن را ...
کاش می فهمیدی صداقتی را که در حرفم بود ... کاش می فهمیدی بی تو صدا تاب نمی آورد ...
رفتی و گریه هایم را ندیدی !
ندیدی اشک هایی را که قطره قطره اش قصه ی من بود و بغضی که هر چه بود از شادی نبود ...
بغضی که به دست تو شکست ... چشمانی که از رفتن تو غرق اشک شد ...
درباره خودم
لوگوی وبلاگ
منوی اصلی
صفحه نخست
پست الکترونیک
صفحه ی مشخصات
خانگی سازی
ذخیره کردن صفحه
اضافه به علاقه مندیها
نوشته های پیشین
پاییز 1387
تابستان 1387 بهار 1387 زمستان 1386 بهار 1386 زمستان 1385 زمستان 1387 بهار 1388 تابستان 1388 پاییز 1388 زمستان 1388 بهار 1389 بهار 89 پاییز 89 بهار 90 زمستان 90 لوگوی دوستان
لینک دوستان
عاشق آسمونی .: شهر عشق :. مذهب عشق پندار نیک دنیای واقعی ::::: نـو ر و ز ::::: حــضــرتــ تــنــهــایــ بــهــ هــمــ ریــخــتــهــ.... آمار وبلاگ
بازدید امروز :137
بازدید دیروز :23 مجموع بازدیدها : 261831 خبر نامه
موسیقی وبلاگ
جستجو در وبلاگ
|